چرا قرآن به زبان عربی است و چرا به زبان دیگری نیست؟
پاسخ اجمالی
زبان، مهم ترین وسیله برای برقراری ارتباط بین انسان هاست. خداوند این توانایی بر تکلّم و صحبت کردن را از نعمت های بزرگ خود برمی شمارد که در ابتدای سوره ی الرحمن به آن اشاره می کند. پیامبرانی را که خداوند برای هدایت انسان ها مبعوث می فرمود باید برای ارتباط با قوم خود به زبان همان قومی که در میان آنها مبعوث شده اند صحبت می کردند و دستورات اخلاقی و احکام و عقاید را به همان زبان برایشان بیان می کردند. با توجه به شرایط قبل از بعثت در میان جاهلیّت عرب، خداوند پیامبراکرم (ص) را در میان قوم عرب مبعوث فرمود، پس باید به زبان آنها صحبت کرده و معجزه ای می آورد که قابل فهم باشد. لذا قرآن، معجزه ی پیامبر (ص)، نیز به زبان عربی نازل شد. اگر چه نباید خصوصیات ذاتی زبان عربی، از جمله قانون مند بودن قالب های فصاحت و بلاغت بسیار آن و ... را نادیده گرفت.
اما سؤال دیگر این است که چرا آخرین پیامبر (ص) خدا عرب زبان بود، تا به دنبال آن، کتابش نیز به زبان عربی باشد؟ در پاسخ باید گفت: با توجه به این که عرب ها مردمی هستند که به زبان، راه و روش و آیین و نسب خود تعصب خاصی دارند (عامل درونی حفظ) و در طول تاریخ، هیچ حکومت و سلطه ی خارجی هم نتوانسته آنان را به تغییر زبان مجبور کند(عدم عامل بیرونی برای تغییر) و امکانات فراوان زبان عربی برای بیان بیشترین حجم از مطالب در کمترین حجم از الفاظ بدون ابهام گویی و نارسایی، سرزمین حجاز و زبان عربی، بهترین راه دفاع طبیعی و غیر خارق العاده از دین و بقای دین خاتم و کتاب ایشان بود. بنابراین، یکی از دلایل نازل شدن قرآن به زبان عربی، حفظ و صیانت ابدی آن بوده است.
پاسخ تفصیلی
متاهل ها میخواهند طلاق بگیرند
مجردها میخواهند ازدواج کنند
شاغلان از شغلشان مینالند
بیکارها دنبال شغلند
فقرا حسرت ثروتمندان را میخورند
ثروتمندان از دغدغه مینالند
افراد مشهور از چشم مردم قایم میشوند
مردم عادی میخواهند مشهور شوند
سیاه پوستان دوست دارند سفید پوست شوند
سفید پوستان خود را برنزه میکنند
هیچ کس نمیداند تنها فرمول خوشحالی این است :
"قدر داشته هایت را بدان و از آنها لذت ببر"
(((("داستان شگفت حمال تبریزی"خیلی قشنگه حتما بخونید))))
♥•٠·
در خیابان شمس تبریزی تبریز،مقبره ای وجود داره به نام حمال تبریزی.داستان این حمال ازین قرار بوده که روزی مثل همیشه مشغول باربری تو بازار تبریز بوده که یه دفعه میبینه کارگر بنای سقف بازار،پاش لیز خورد و افتاد پایین،با توجه به ارتفاع سقف تا کف،مرگ کارگر حتمی بوده ولی همه میبینن یه دفعه حمال داد زد:خدایا بگیرش!اون کارگر بینوا هم بین زمین و آسمون معلق موند و به راحتی اومد پایین.همون موقع بود که همه ریختن به دست و پاش که ما تو رو نشناختیم و ما رو هم دعا کن و...ازش پرسیدن چه جور این کار رو کردی؟حمال جواب داد:یه عمر خدا گفت و من گفتم چشم،یه بارم من گفتم و خدا گفت چشم.
شب که شد حمال به خدا میگه؛خدایا حالا که سرم فاش شد دیگه نمیخوام زنده باشم. دعاش مستجاب شد و صبح از دنیا رفت و تو این آرامگاه دفن شد.
♥•٠·
نکات:
1.هیچ کس رو دست کم نگیریم، خصوصا طبقه مستضعف رو. در حدیث قدسی هست که دوستان خدا ناشناسند و غیر از خدا کسی نمی شناسدشون.
2.خدا حساب و کتابش خیلی دقیقه.به وقتش به بهترین نحو جواب اخلاص و مردونگی ما رو میده. اگر یک قدم به سمتش بریم،اون هزار قدم به سمت ما میاد.